شنبه ۲۹ اردیبهشت ۰۳

مني ك دو خواهرم را گم كرده ام !

اينجا از خود نوشته هايم را مينويسم!

مني ك دو خواهرم را گم كرده ام !

تمام شور و شوقم براي داشتن اوست. براي كسي كه تمام وقتش را صرف حرف زدن و نصيحت كردن من ميگذارد با اينكه ميداند گوش هاي من دروازه اي بيش نيستند !

براي كسي كه در همه چيز با من است. قدم زدن با او برايم از همه چيز با ارزش تر است.

اينكه با همديگر آهنگي را بلند بلند بخوانيم و فرياد بزنيم و باعث آزار همسايه ها شويم !

اينكه برويم خريد و من فقط به سليقه ي او اهميت دهم و بگويم هر چه كه تو بگويي  !

اينكه همه بگويند كه او خوشگل تر از من است و من فقد فقد حسودي ام شود به تو  ! ولي با اين حسادت ها, دوس دارم كه فقط تو دركنارم باشي ولي مدتي ست كه هيچ آهنگي را نخوانديم حتآ به همراه آن حركاتِ موزونِ معروفمان ...

و چند وقتيست نصيحت هايت را نشنيده ام كه بگويي "شيطوني نكنيا  ! تو باهمه فرق ميكني  !" 

خب قبولت دارم ! راست هم ميگويي ! من تا وقتي كه تو را دارم با همه فرق ميكنم و شايد از خيلي ها خوشبخت تر هم باشم  !

هميشه برايم خواهر داشتن افتخار بود!  ولي دوري از خواهر برايم كم تر از درد نيس!

كاش ميشد دوباره پيشم بودي... دوباره مينشستيم و ساعت ها بدون چشم برداشتن از هم حرف ميزديم تا جايي ك ديگر كلمه ها را كم بياوريم و بگويم "خب ديگه چ خبر" !!

ميداني حرف هايم تلنبار شده است در دل ؟ خب من هم ترسم از همين است ! ميترسم ناگهان بتركد و همه از دلم باخبر شوند ...

پ.ن:الناز دانشگاس و من با تنهايي رفيق شده ام ولي تنهايي ن حتي خواهر, بلكه رفيق خوبي هم نتوانست باشد :(


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد