شنبه ۲۹ اردیبهشت ۰۳

خدمت به دروازه ي مدرسه

اينجا از خود نوشته هايم را مينويسم!

خدمت به دروازه ي مدرسه

         خانم ساخانم آيمن

 

در گذشته هاي نه چندان دور، مسئول دروازه ي خروجي ورودي مدرسه كسي نبود جز (ايجاشو پليسي بخونين) جـــُـــز خانم "سا". خانم سا سر بچه هاي مدرسه داد مي زد و ما شيشمي ها دوست داشتيم كه پُست خانم "سا" رو داشته باشيم. زياد طول نكشيد كه خانم "ح" (معاون مدرسمون) گفت كه شورا ها مي تونن مسئول هر جايي بشن (البته مسئول هر جايي بشن رو از خودم در آوردم.)

 

منم به همين بهونه فردا صبحش با سرعت 380 تا به سوي خانم سا هجوم بردم و پس از اينكه توانستم خوب مُخ خانم سا رو شستشو دهم، به سوي خانم ناظم با همون سرعت 380 تايي هجوم برديم و با چهره اي معصومانه كه شبيه اون گربهِ يِ توي شرك شده بوديم، توانستيم مخ خانم ناظم را شستشو دهيم.

بعد از دو سه روز خدمت من به دروازه، خانم "آي" كه رئيس شوراي مدرسه هم هست، به سمت من و خانم سا هجوم آورد و گفت كه يعني چـــي!، منم مي خوام مسئول دروازه شم و از فردا تعداد ما به سه نفر تبديل شد و پس از اينكه مدتي از اين موضوع گذشت، حس حسودي يكي از بچه ها كه هميشه به طور خودكار عمل ميكنه، گل كرد و حالِ حالِ حال تعداد ما به چهار نفر رسيده است.

اما امروز به خاطر خبر چيني خانم آي، هر چهار تامون از خدمت به مدرسه بركنار شديم و خانم سا يك ريز آب غوره مي گرفت :((

توضيحات مختصر:خانم "سا" يكي از هم كلاسياي منه.  اونجايي كه گفته شده (به سوي خانم ناظم با همون سرعت 380 تايي هجوم برديم)، منظور از برديم اينه كه من و خانم سا هجوم برديم.

                         

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد